نوشته شده توسط : محمدرضا

والا تا اونجایی که من میدونم و اون درجه داره میگفت ... داستان از این قاره که 60 روز تو پادگان 01 نزاجا باشیم ... یعنی دو ماه ... ولی اون گفت که جمعه ها و تعطیلی ها هم تعطیلیم  ... و الانم که تا 6 اردیبهشت مرخصی بهمون دادن ... مرخصی میان دوره و پایان دوره هم که قاعدتا باید داشته باشیم ... پس با این حساب یه چیزی حدود 40 تا 45 روز دوره اموزشیمونه ... البته این حساب و کتاب دقیق نیست ولی میشه روش حساب کرد ... اون گفت 5شنبه ظهر که تعطیل میشین تا شنبه صبح تعطیلین ... شهادت و اینایی هم که تو تقویم تعطیل رسمیه ما تعطیلیم ... کلاس و ایناهم که تا ظهره ... پس دیگه نگرانی نداره که ... خداکنه همه بچه ها دوران آموزشی خوب و باهالی رو داشته باشن ... انشاالله همه مون با خاطره ی خوب و خوش آموزشیو تموم میکنیم ... منم فردا عصر دارم میرم طهران ... نمیخام این اول کاریه بی نظم باشم ... چون تو ارتش همه چی به نظم و انضباط بر میگرده ... خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار ... بچه ها برام دعا کنین



:: برچسب‌ها: نیروی زمینی ارتش , 01 , نزاجا , نزاجا01 , نزاجا 01 تهران , نیروی زمینی ارتش 01 تهران , سربازی , آموزشی , آموزشی01 , یگان713 , 713 , کد01 , نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران یگان 713 نزاجا 01 ,
:: بازدید از این مطلب : 1127
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا

خاطره دوم از اینجاشروع میشه که چون من واسه استان اصفهان بودم باید روز اول اردیبهشت میرفتم شهرک آزماش تا از اونجا تقسیم شیم ... واسه اینکه برادرم هم دانشگاه درس میخونه روز 4شنبه که میشد31 فروردین من و جواد رفتیم دانشگاه برادرم و روز بعد هم با جواد رفتیم شهرک آزمایش ... جاتون خالی چقدر سرباز ... هرچی دکتر و فوق لیسانسو و لیسانس بود دیگه اومده بود ... خیلی ها هم مثل من هنوز موهاشونو نزده بودن ... ساعت هفت صبح بود که در باز شد و رفتیم تو ... یکی از اون سرهنگ ها اومد و گفت که بچه های صفر یک 01 ارتش برن اونجا بشینن ... ما هم رفتیم و بعد حضور و غیاب کرد 450 نفر از اصفهان واسه 01 نیروی زمینی ارتش اومده بودن ... بعدش هم 45 نفر 45 نفر جدامون کردن و گفتن که برین خونه هاتون و شنبه صبح 3 اردیبهشت بیایین ترمینال کاوه اصفهان ... ما هم خوشحال بودیم که امروز نمیریم ... برگشتیم خونه و روز شنبه رفتیم ترمینال ... همه اومده بودن و آماده ی رفتن ... با یه اتوبوس ولوو کولردار به سمت تهرون راه افتادیم و ساعت 2 بعدازظهر بود که رسیدیم پادگان نزاجا ... بعد هم یه نهاری خوردیمو فرم و اینارو هم پر کردیمو پذیرش شدیم ... بعد موقع تقسیم کردن من و جواد و قاسم و دو تایه دیگه که بعدا بیشتر در موردشون میگم افتادیم تو یگان 713 ... نمیدونم 713 خوبه یا بد اما همین که من و جواد با هم افتادیم خیلی خوشحال بودیم ... بعدشم دیگه یکی از اون درجه دارها اومد و باهامون حرف زد و لباس و کلاه و اینا تحویلمون دادو گفت که برین ... گفت برین جلوی یگان رو تمیز کنین و اینا ... دو سه بار اومد و بازدید کرد تا اینکه راضی شد ... بعدشم یه مرخصی دو روزه اد تا بریم لباسامونو اندازه کنیم و گفت که سه شنبه 6 اردیبهشت ساعت 6 صبح پادگان باشین ... من و جواد هم اومدیم قم و از قم با اتوبوسهای کرمان اومدیم خونه ... یعنی وسط راه پیاده شدیم ... الانم که دارم این خاطره رو مینویسم روز یک شنبه هستش و 4 روزه که خدمت کردم ... ایشالله که خوش بگذره تا اخرش ... انشاالله ...



:: برچسب‌ها: نیروی زمینی ارتش , 01 , نزاجا , نزاجا01 , نزاجا 01 تهران , نیروی زمینی ارتش 01 تهران , سربازی , آموزشی , آموزشی01 ,
:: بازدید از این مطلب : 729
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا

اولین خاطره من از اونجا شروع میشه که من تو اردیبهشت سال 89 از دانشگاه ازاد  فارغ التحصیل شدم واز همون موقع به فکر سربازی بدجوری عذابم میداد ... دوست داشتم هرچه سریعتر از این مرحله سخت هم عبور کنم ... روزها سپری می شدو من به فکر رفتن به خدمت بودم و واسه همین عجله داشتم ... بالاخره تو آبان 89 بود که با یکی از دوستام به اسم جواد  که بعدا در موردش بیشتر صحبت میکنم  تصمیم قطعیمونو واسه سربازی رفتن گرفتیم و باهم دفترچه خریدیم و پست کردیم ... در مورد جواد همین قدر بگم که من و جواد 4 سال دانشگاه رو با هم بودیم و از یه منطقه ... جواب دفترچه خدمت حدود 2 ماه بعد اومد که همون برگ سبز رو میگم که توش نوشته بود زمان اعزام اول اردیبهشت سال 90 ... این اولین نامه ای بود که از نظام وظیفه واسه هر دومون امد ... روزها خیلی سریع تموم می شد و دیگه به یکنواختی کامل رسیده بودم ... چون نه کاری داشتم که انجام بدم و نه چیز دیگه ای ... همه چیز کلیشه ای و تکراری بود ... روزها که تا لنگ ظهر خواب بودم و عصرها هم مثل همیشه ...تا اینکه در اولین روز سال 90 نامه دوم نظام وظیفه بدستم رسید که محل مراجعه و جایی که باید واسه آموزشی میرفتم توش نوشته بود ... بله ... نیروی زمینی ارتش 01 یا همون نزاجا 01 تهران ... نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت ... خیلی از دوستام میگفتن که جای خوبیه و هتله هتله ... این یک ماه هم تموم شد ...



:: برچسب‌ها: خاطرات سرباز ارتش , نیروی زمینی ارتش , نزاجا01 , سربازی , کد01 تهران ,
:: بازدید از این مطلب : 834
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا

با سلام ... اسم من محمدرضا هستش و از یکی از روستاهای استان اصفهانم ... متولد 1366 و در حال حاضر 24 سالمه ... تصمیم دارم تمام خاطرات دوران آموزشی و سربازی و ... رو در این وبلاگ بنویسم ... شاید یه روزی خودم  یا یه سرباز یا یه دکتر یا یه آدم معمولی این خاطات رو بخونه ... شایدم یه روزی یکی که دوران آموزشی خدمتش افتاده پادگان نیروی زمینی ارتش این خاطه هارو بخونه ... اینایی که گفتم در حد یه مقدمه بود و چون تو سربازی و خدمت از کامپیوتر و اینا خبری نیست شاید دیر به دیر آپدیت بشم ولی مطمئن باشین که اگه عمری باقی بود و تونستم همه خاطات رو از سربازی مینویسم ...



:: برچسب‌ها: نیروی زمینی ارتش , 01 , نزاجا , نزاجا01 , نزاجا 01 تهران , نیروی زمینی ارتش 01 تهران ,
:: بازدید از این مطلب : 685
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد